تا زمانی که آدمی سزار و ناپلون را بپرستد , سزار و ناپلون هر دو با هم برخواسته و آنان را منزجر می کنند
|
تا زمانی که ترجمه وجود داشته باشد زبان يک وسيله خواهد بود نه مقصد
|
تا زمانی که جنگ به عنوان یک عمل اشتباه یاد می شود , آن همیشه جذبه اش را دارد. زمانی که غیر انسانی به آن توجه بشود , دیگر هوا خواه نخواهد داشت
|
تا زمانی که رنگ پوست آدمی از رنگ چشم هايش اهميت بيشتري دارد – همه جا جنگ خواهد بود
|
تا زمانی که می توانید از مهاوره روزمره استفاده کنید از جمله غریبه , جمله علمی , یا جمله بی معنی استفاده نکنید
|
تا زمانی که کاری برای انجام دادن داشته باشم، هيچ کاری انجام نداده ام
|
تا وقتی که نفت وجود داشته باشد، صلح در خاورميانه وجود نخواهد داشت
|
تا چه اندازه حقیقت را روح می تواند تحمل كند , تا چه اندازه می تواند جرات نشان بدهد ؟ هر اكتسابی ,هر گامی به جلو برای دانش از شجاعت ناشی می گردد, از سختی به سمت خود روآوری ,از نظافت به سمت خود روآوری
|
تاخير در پرواز جت , حال بد بخاطر پرواز با جت
|
تاریخ آدمی , آنچه که بوسیله بخشش و معنویت در بر گرفته شده است. ما حتی نمی دانیم که آیا ما در سرنوشتمان دستی داریم
|
تاریخ با من مهربان خواهد بود از آنجایی که من می خواهم آن را بنویسم
|
تاریخ به ما درس جنگ کردن را می آموزد ولی ما آن را همانند دیگر موارد فراموش میکنیم
|
تاریخ به ما نشان داده است که آدمی و ملتها بصورت واقعبینانه عمل می کنند زمانی که تمامی احتمالات را استفاده کرده اند
|
تبليغات ميتواند بصورت علمی توجيه شود که هوش آدمی را زندانی ميکند تا آنجايی که بتواند پول از آنها بگيرد
|
تبلیغلت همیشه افراط گرایی و لذت را با هم ادقام میکنند
|
تجربه شانه ای است که زندگی آن را پس از اينکه موهايت را از دست دادید به شما می دهد
|
تجربه همان چیز با ارزشی است که به شما اجازه می دهد اشتباه را تشخیص بدهید زمانی که آن را تکرار می کنید
|
تجربه همچون بلیت بخت آزمایی است که بعد از قرعه کشی خریده شده است
|
تجربه همچون شعله است که قادر به روشن کردن نيست بدون اينکه بسوزد
|
تحصيل عمل قابل تقديری است, ولی مهم است بدانيم که زمان تا زمان هيچ چيزی که ارزش دانستن دارد نميتواند آموزش داده شود
|
تحصیل درک تکاملی از نادانیهای خودمان است
|
تحقيق در زمينه بيماريها آنقدر پيش رفته است که مشکل است کسی را پيدا کرد که سالم باشد
|
تخصص در حد افراطی همانند حد بالای بی فرهنگی است
|
تخيل تقريبا استفاده از قوت حافظه است
|
تخیل ما را به آن چه که نیستیم دلداری می دهد , خوش مزگی به آنچه که هستیم
|
ترتيب ارتباط حلقه زنجير تغيير کرده ولی زنجير هنوز زنجير است
|
ترجمه ادبیات همچون عشق بازی است, بهتر است که کمتر در مورد آن صحبت کنیم و بهتر عمل نماییم
|
ترجمه ها (مانند همسران) كمتر كامياب اند زمانی كه کمتر جذاب هستند
|
ترجمه کردن عمیق ترین طریقه خواندن است
|
ترحم همچون هنر تقسیم کیکی است که هر نفر تصور می کند که بزرگترین قسمت را دارد
|
تصوّر انسان به حد بی اندازه ای از حقيقت پايينتر است
|
تصوّر به اندازه سفر خوب بوده و ارزان تر از آن می باشد
|
تعجب برانگيز است که يک فالگير، فالگير ديگر را ببيند و نخندد
|
تعجب کردن , شگفت زده شدن , آغاز درک کردن است
|
تعداد مردمان مرده از زنده بیشتر است. و تعدادشان در حال افزایش است. زندگان کمیاب تر هستند
|
تفکر در دهان ميمرد
|
تفکر همیشه یک روش ناخوشایند است
|
تفکر کردن, مانند حشره, از يک شخص به شخص ديگر جست و خيز ميکند, ولی همه اشخا ص را نميگزد
|
تفکّر هميشه ريگی ميان چرخ های قدرت است
|
تقريبا تمام مردم از استفاده داروهايشان ميميرند و نه از از مريضيشان
|
تقريباً تمامی پزشکان مرضی مورد علاقه خود دارند
|
تلوزیون از آدمی جالب تر است . اگر نبود ما افرادی داشته ایم که در گوشه اطاق قرار گرفته بوده اند
|
تلوزیون در مورد روان شناسی خیلی کار انجام داده است , با ارزه اطلاعات در مورد آن و همچنین مشارکت در مورد نیاز به آن
|
تلوزیون همچون آینه ای است که تمامی موارد منفی فرهنگ ما را منعکس میکند
|
تلوزیون همچون شیر است . تلوزیون از هیچ چیزی نمی ترسد و شما را همچون یک احمق به خواب می برد
|
تلوزیون وسیله ای است که به شما اجازه می دهد در اتاق نشیمن تان تفریح نمایید بوسیله افرادی که اجازه ورود به خانه یتان را به آنها نمی دهید
|
تلويزيون تنها خواب آوری است که از طريق چشم جذب می گردد
|
تلويزيون واقعا اولين فرهنگ دموکراتيک است - اولين فرهنگی که به همه تعلق دارد و کاملا با خواست مردم اداره ميشود. قسمت ترسناک آن است که مردم چه چيزی ميخواهند
|
تمام انسانها نقشی را بازی میکنند بجز , شاید , بعضی هنرپیشگان
|
تمام خانواده های خوشحال شبیه هم هستند , ولی هر خانواده نا خرسند به صورت خودش خوشهال نمی باشد
|
تمام خدایان جاویدان بوده اند
|
تمام چیزهایی که ما غیر انسانی میدانیم در بک محل و یا در یک زمان انسانی تلقی می شده است . ما چه ضمانتی داریم که تاریخ دو باره بر نگردد
|
تمامی اختراعات واقعی هستند
|
تمامی انگاره ها پيشاپيش در مغز وجود دارند همانطورکه همه مجسمه ها درون سنگ مرمر قرار دارند
|
تمامی جمال دنیا در دانه ذرت وجود دارد
|
تمامی علوم محض بوسیله عقاید فرظی اشباع شده اند
|
تمامی مردم جذاب چیزی برای پنهان کردن دارند , و آن وابستگی آنان به دیگران برای تمجید کردن آنان است
|
تمامی مغزهای متفکّر جهان در برابر هر چيز مزخرفی که مد باشد ناتوان هستند
|
تمامی هدف سیاست عملی آن است که مردم را آگاه نگه دارد - بنا بر این مردمان شلوغ بدنبال مکان امن خواهند بود - این بوسیله ترساندن آنان با تعداد بیشماری از مترسکهاست , که آن هم تخیلی است
|
تمدن توسط توسعه شماری از فعالیتهای مهم گسترش پیدا می کند , فعالیتهایی که ما می توانیم آنها را بدون تفکر انجام دهیم
|
تنها آماری را که می توان به آن اعتماد داشت همان است که خودتان تحريف کرده اید
|
تنها آنچه که در قبال آن مبلغی پرداخت نمی شود هزينه در بر دارد
|
تنها از طریق بكار گيري ;کلمات مطبوع , حقیقی و قانونی يك زبان بوجود مي آيند
|
تنها اشتباهات است که همایت دولت را نیاز دارد. حقیقت خود ,خود را نشان می دهد
|
تنها برندگان تعیین می کنند که جنایات جنگ چه بوده است
|
تنها جوابهای مفید آن است که سوالات جدیدی را مطرح می کند
|
تنها در نهایت ارزیابی اجتماعی است که شاهان شناخته می شوند
|
تنها راه برای حفظ سلامت آن است که آنچه را که دوست ندارید بخورید , آنچه را که دوست ندارید بنوشید , و آنچه را که دوست ندارید انجام بدهید
|
تنها راه برای حفظ فرهنگتان این است که آن را به مخاطره بیندازید
|
تنها راهی که دیگران نتوانند حد شما را بدانند آن است که از حد خود نگذرید
|
تنها روشن بینی عقاید عمومی است که آینده هر جامعه ای را تضمین می کند
|
تنها زمانی که به اندازه کافی تاریک است شما می توانید ستاره ها را ببینید
|
تنها زندگی کردن مثل اين است که به ميهمانی برويم که کسی بشما نگاه نميکند
|
تنها سکوت خوب است , هر چیز دیگر ضعف است
|
تنها شخص مرده حق دارد که ببخشد و شخص زنده هيچ حق ندارد که فراموش کند
|
تنها شخصی که انتظاری ندارد حقيقتا آزاد است
|
تنها علاقه در سينمای مدرن فقط ايجاد درآمد هنگفت است
|
تنها عملکرد اعلام موضوعات اقتصادی آن است که نجوم شناسی را ارزنده جلوه نمود
|
تنها لذّت در جهان آغاز كردن است. زندگی زيبا است زيرا زندگی آغاز كردن است, همواره, پايدار
|
تنها مردمان آگاه هستند که هر روز را بصورتی زندگی ميکنند که مانند اين است که در همان روز يا ساعت از اين دنيا ميروند
|
تنها مستبدی را که من در این جهان قبول می کنم هنوز همان صدای کوچک درون من است
|
تنها وظيفه گروهی که کار انجام ميدهند اين است که نمونه باشند
|
تنها يک چيز وجود دارد که حيوانات را بيشتر از لذّت به هيجان در می آورد و آن درد است
|
تنها پیروزی که با فرار به شما نسیب میشود پیروزی بر زنان است
|
تنها چشمان زیبا آن است که به تو با مهربانی نگاه می کند
|
تنها چيزهای مهمّی که پس از رفتنمان باقی خواهند ماند آثار عشقی است که از خود برجای گذاشته ايم
|
تنها چيزی که تجربه به ما می آموزد اين است که تجربه هيچ چيزی به ما نمی آموزد
|
تنها چيزی که ما ميگويم اين است که به صلح شانس بدهيد
|
تنها چیزی که بین انسان و آن چیزی که از زندگی میخواهد وجود دارد معمولا چیزی همانند آرزوی انجام دادن آن و ایمان به اینکه آن قابل انجام است
|
تنها کسی که از مرگ به خاطر گفتن حقیقت نمی ترسد لیاقت دارد که آن را بگوید
|
تنها کوششی را که شما از دست می دهید آن کوششی است که شما آن را محدود کرده اید
|
تنها یک جنگ برای ما وجود دارد و آن جنگ برای نا بودی ماست
|
تنها یک قانون برای تمامی سیاستمداران در تمام جهان وجود دارد : چیزی را که در در زمان مخالف بودن میگویید را در زمان بقدرت داشتن نگویید: اگر بگویید , شما تنها راهی را که دیگران غیر ممکن یافته اند خواهید یافت
|
تنها یک موفقیت وجود دارد - و آن است که بتوانید زندگیتان را آن گونه که دوست دارید بگذرانید
|
تنها یک چیز خوب وجود دارد ,آن دانش است, و نتها یک مورد شیطانی وجود دارد ,آن خودخواهی است
|
تنها یک چیز در دنیا وجود دارد که در مورد آن می شود صحبت کرد , و آن است که در مورد آن صحبت نشده است
|
تنهایی برتری دو گانه مرد با خرد را نشان می دهد , اول اینکه با خودش باشد و دوم اینکه با دیگران تباشد
|
تنهایی زیبا است , ولی واقعا احتیاج است که کسی بشما بگوید که تنهایی زیبا است
|
تو به کجا می روی ایوان؟ من به مینسک می روم. تو دروغ می گویی ایوان! تو به من می گویی که به مینسک می روی تا من باور کنم که تو به موسکو می روی , ولی تو واقعا به مینسک می روی. تو دروغ می گویی ایوان!
|
تواضع برای طبیعت آدمی است همانگونه که حرارت برای موم است
|
توان بک آدم با عقیده معادل زور نود ونه نفر است که فقط علاقه نشان می دهند
|
توان يک زبان در رانش آنچه که خارجی است نيست بلکه در همسان سازی آن است
|
توجيح کردن لغات همانند گرفتن پروانه از بال است
|
توريستی سفر کردن به فواصل دور است به اميد اينکه به خانه برگرديد
|
توسعه به معنی پيچيدگی است و پيچيدگی زوال
|
توسعه سفری است که بیشتر با آب رفته دارد تا زنده مانده
|
توقع اینکه دنیا با شما مناسب رفتار کند برای اینکه شما آدم خوبی هستید همانند آن است که توقع داشته باشید که گاو به شما حمله نکند برای اینکه شما گیاه خوارید
|
تکامل آدمی در عرض ده هزار سال تغییر در حیوانات احلی بوقوع نپیوسته است , بلکه در یک میلیون سال از حیوانات وحشی رخ داده است , برای اینکه آدمی همواره بصورت حیوان وحشی هست و خواهد بود
|