زبان بیقرارتر از زندگی است
|
زبان تند تنها وسیله ای است که تیزتر می گردد بر اساس مصرف مکررش
|
زبان مهاوره ای کاملا منطقی بدون خصوصيات وابسته اش بدون روح بوده وبسيار مکانيکی است
|
زبان مهاوره تنها وسیله کاهش افکار به ساده ترین شکل آن است
|
زبان مهاوره متشکل از بخشهایی است که هر سخنگو قسمتی از آن را دارا می باشد
|
زبان می تواند در عين حال آينهء ای تحريف گر باشد اما تنها آينه ای است که در اختيار داريم
|
زبان همچون هنری فاقد هویت ,جامع و فاقد حیات است ; نتیجه خلاقیت هزاران نسل
|
زبان همچون پوست است: من زبانم را به دیگران می مالم
|
زبان يک علامت است , مهمترين علامت از شرايط انسانی ما است
|
زبان پوست( حجاب )روح است
|
زبان پوششی برای تفکر نیست , بلکه خود تفکر است
|
زبانها , همانند مذهبها , بر اساس بدعت دوام مي يابند
|
زد و خورد میان فقرا یعنی ایجاد تجارت برای ثروتمندان
|
زمان بهترین نویسنده است . همیشه کاملترین پایان را می نویسد
|
زمان تاخیراندازی, محاصبات نیمه کار, آرام کردن و گمراه کردن منضورها و تاخیر به اتمام نزدیک می شود . به جای آن ما به مرحله نتایج ناگوار وارد می شویم
|
زمان و ساعت در روزهای مشکل در گذر هستند
|
زمانی که آثار را از بین می برید , پایه ها را نگه دارید . همیشه استفاده برای آنها وجود دارد
|
زمانی که از شخصی متنفر هستيم، در وی از چيزی نفرت داريم که درون ما هست
|
زمانی که انسان ميخواهد ببر را بکشد, به آن ورزش گفته ميشود ; و زمانی که ببر ميخواهد او را بقتل برساند به آن رفتار خشونت آميز گفته ميشود
|
زمانی که بانکدار از پنجره به خارج می پرد بدنبال او بپرید – آن جایی است که پول وجود دارد
|
زمانی که برای خوشهالی ميپريد آگاه باشيد که کسی زير پای شما را خالی نميکند
|
زمانی که بين دو منفور انتخاب وجود دارد من ترجيح ميدهم آن را انتخاب کنم که هنوز تجربه نشده است
|
زمانی که خداوند ساکت است , شما می توانید او را وادار کنید که هر چه را که می خواهید بگوید
|
زمانی که دانشمندی شناخته شده ولی مسن بگوید که چیزی ممکن است , او کاملا درست می گوید. زمانی که بگوید که چیزی ممکن نیست او می تواند کاملا در اشتباه باشد
|
زمانی که دو شخصیت همدیگر را می بینند همانند آن است که دو ماده شیمیایی با هم تماس پیدا می کنند : اگر واکنشی بین آنها باشد هر دو دگرگون می گردند
|
زمانی که دو صورت متضاد موردی وجود دارد , منطقی ترین عمل کرد آن است که آن صورتی را قبول کنیم که اشخاص در بد ترین شرایط هستند
|
زمانی که دو فرد همواره در معامله موافق هستند , یکی از آنها زیادی است
|
زمانی که دولت وابسته به بانکداران برای پول است, آنها و نه راس دولت فعالیتها را کنترل می کنند. دستی که میدهد بالای دستی قرار دارد که پول را می گیرد. پول هیچ میهنی ندارد و سرمایه داران هیچ وطن پرستی و وجدان ندارند - تنها حدفشان دستیابی است
|
زمانی که دکتر جانسون کلمه وتن پرستی را به عنوان آخرین محل گریز از ابروریزی تعریف نمود , او امکان وجود چیزی به نام تحول را در نظر نگرفته بود
|
زمانی که زبان مفسد ميشود مردم اعتمادشان رابه آن چيزی که ميشنود از دست داده و اين نتيجه به تشنج مي دهد
|
زمانی که زياد داريد زياد هم ميخواهيد, زمانی که کم داريد بيشتر بخشش ميکنيد
|
زمانی که شخص آن را ميخواند آن يک امتحان خود آزمايی است . کار نويسنده فقط به آن ميزان است که به خواننده مفهوم بينش درونی را اراعه داده چيزی که او قادر به تشخيص دادن آن نيست
|
زمانی که شما خود را ميان اکثريت پيدا کرديد , آن زمانی است که شما بايد توقف کرده و مورد توجه قرار بدهيد
|
زمانی که شما در صلح با خودتان هستید , سفر کردن به معنی این است که شما در محلی هستید که زیاد دور نیست
|
زمانی که شما دقیقا در چشمهای نفر دیگر نگاه میکنید , شما در حقیقت مجبور میشوید که به خود نگاه کنید
|
زمانی که شما صاحب چیزی هستید آن از شما می تواند گرفته بشود .ولی زمانی که شما آن را می دهید , شما آن را داده اید. هیچ دزدی نمی تواند آن را از شما بگیرد. آن برای همیشه به شما تعلق دارد
|
زمانی که ما مریض هستیم در میابیم که ما به تنهایی زندگی نمی کنیم بلکه به مبنای دیگری بسته هستیم , بوسیله آن ما از بی پایانی مجزا گشته ایم , ما را نمی شناسد و به وسیله آن ممکن نسیت که خودمان را بشناسیم: بدن ما
|
زمانی که مردم آزادی دارند که هر کاری را که می خواهند بکنند , آنها معمولا ار هم تقلید می کنند
|
زمانی که مغز جنين در رحم مادر رشد ميکند خالی از هر گونه تفکری اسث
|
زمانی که ملت از زبان محاوره اش حفاظت نميكند, آن زبان برده ميشود
|
زمانی که من به فقرا غذا می دادم , به من آدم پرهیز کار می گفتند. وقتی که من سوال کردم چرا فقیر چیزی برای خوردن ندارد به من می گفتند که کومونیست هستم
|
زمانی که من بچه بودم به من گفته شده بود که هر کسی مِتواند به رِیاست جمهوری برسد . من دارم آن را باور می کنم
|
زمانی که من جوانتر بودم من همه چیز را بیاد می آوردم , چه اتفاق بیفتند یا نیفتند
|
زمانی که من درگذشتم کسی برای من گريه نميکند, وهيچ خاکی مرا نمیپوشاند زيرا که من همچون وزش باد هستم
|
زمانی که نابغه واقعی در جهان ظاهر گردد , شما ممکن است او را با این نشانه دریابید , که تمامی مردمی که نمی آموزند بر علیه او خواهند بود
|
زمانی که چیزی را می آموزید شنوند گانتان را به آنچه می آموزید به شک بیندارید
|
زمانی که کودکی می میرد , به جسد او آدم بالغ گفته می شود ,نامی موادبانه برای جهنم .برای همین است که ما کودکان را نفی می کنیم حتی زمانی که آنان را دوست داریم .آنها به ما مرحله نابودیمان را نشان می دهند
|
زمين به مالکينش تعلق دارد, ولی سرزمين به کسی تعلق دارد که ارزش آن را بداند
|
زمین دارای پوست است و این پوست بسیار مریضی دارد ; یکی از این مریضیها آدمی نام دارد
|
زن آزاد درست بر عکس زن بی وفا است
|
زن باید زیبا باشد تا مرد او را دوست بدارد , و به اندازه کافی احمق باشد که آنها را دوست داشته باشد
|
زن ها را عشق می ورزم امّا آنها را تحسين نمی کنم
|
زن هديه ای است که شما را انتخاب ميکند
|
زنان به صددرصد گفته هايشان عمل می کنند، مردان به پنجاه درصد
|
زنان به همان اندازه دروغگوهستند كه همه کودکان تصور ميكنند كه مادرانشان شيطان هستند
|
زنان ما را برای نقصمان دوست دارن ,اگر ما بسيار از آن داشته باشيم آنها همه چيز ما را بخشش ميکنند , با وجود فهم بسيارمان
|
زنجیر زناشویی بقدری سنگین است که احتیاج به دونفر است که آن را حمل کنند; گاهی اوقات سه نفر
|
زندگانی مدرسه ای از احتمالات است
|
زندگي چيزي نيست كه يك نفر زندگي ميكند بلكه چيزي است كه يك فرد آن را به خاطر مي آورد و بياد مي آورد چگونه آن را نقل كند
|
زندگی به آن اندازه بزرگ نیست که تمامی تصاویری را که آرزوهای ما ایجاد می کند نگاه دارد
|
زندگی به روزهایت بده به عوض آنکه روز به زندگیت اضافه بکنی
|
زندگی ديگر برای من مضحک نيست, من ديگر آن را خنده دار نميدانم
|
زندگی قسمت بزرگی از وفت آدمی را میگیرد
|
زندگی ما , همانند پنجاه هزار سال پیش در سيطره اميال و آرزوهاي اساسي قراردارد
|
زندگی ما پایان می یابد زمانی که ما در مورد مشکلاتی که واقعا مهم هستند ساکت بمانیم
|
زندگی مقايسهء کلمات است
|
زندگی می تواند لذت بخش باشد به شرطی که شما را نترساند
|
زندگی همانند نواختن ويولون در مکان عمومی و يادگيری آلت موسيقی است چنانكه كه شخص آن را گذر ميکند
|
زندگی همچون کانال است. آن چه از آن ميگيريد بستگی دارد که چه در آن ميگذاريد
|
زندگی همچون یک اتوبوس است , زمانی که شما تازه نشسته اید به آخر خط رسیده اید
|
زندگی همین است که هست , شخص آرزوی انتقام دارد
|
زندگی يک بيماری است که به ارث ميرسد
|
زندگی يک جملهء گسيخته است
|
زندگی چيزی است که برای شما اتفاق می افتد در زمانی که شما در حال اجرای برنامه های ديگری هستيد
|
زندگی کردن در نبود بعضی از چیزهایی که شما می خواهید قسمت ضروری شادکامی است
|
زنها باید دو برابر کاری را که مردها انجام می دهند انجام دهند تا بتوان کارشان را معادل نیم بحساب آورد. خوشبختانه , این کار مشکلی نیست.
|
زوجهای جوان نمی دانند چقدر به تلوزیون توجه می کنند. بعضی وقتها شما باید با شریک زندگیتان صحبت کنید
|
زودتر و نه ديرتر راه اصلی باز شده و مردم آزاد ميروند تا جامعه بهتری را آماده کنند
|
زيبايی در چشم کسی است که نگاه می کند
|
زیبایی جنگ این است که رهبر هر گروه جنایی پرچم خود را تقدیس کرده و خدا را طلب میکند قبل از اینکه شروع به نابودی دشمنانش بکند
|